جدول جو
جدول جو

معنی چرخ رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ رفتن(اَ گُ کَ / کِ دَ)
گیج رفتن سر. چرخ خوردن سر. دوار داشتن سر. سرگیجه رفتن. دوران داشتن سر. رجوع به چرخ خوردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
رفتن، پیش رفتن، گریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ رفتن
تصویر فراخ رفتن
کنایه از زیاده روی کردن، سریع رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ روان
تصویر چرخ روان
کنایه از آسمان، چرخ خضرا، چرخ گردان، سقف لاجورد، چتر کحلی، چرخ مقوّس، طاق مینا، دریای اخضر، چرخ بلند، چرخ اخضر، طارم اخضر، چتر آبگون، طارم فیروزه، چرخ بلند، طاق ازرق، طارم اطلس، طاس آبگون، گنبد لاجوردی، رواق چرخ، گنبد کبود، طاق لاجوردی، طاق نیلوفری، رواق کبود، چرخ نیلوفری، چرخ مقوّس، کلّۀ نیلوفری، قبّه خضرا، چرخ دولابی، چادر لاجوردی، چرخ کبود، چرخ دوّار، چرخ مینا، چرخ چنبری، سقف مینا، طاق کحلی، کلّۀ خضرا، رواق نیلگون، گنبد طارونی، چرخ اخضر، خرگاه مینا، طاس نگون، رواق فلک، چرخ دولابی، چرخ آبنوس، چرخ دوّار، طاق طارم، پردۀ نیلگون، چرخ چنبری، خرگاه گردان، چرخ خضرا، چرخ کبود، طاق مقرنس، چرخ روان، تشت غربالی، چتر مینا، چرخ نیلوفری، طاق فیروزه، قلزم نگون، چرخ آبنوس، خرگاه سبز، طارم نیلگون، طاق خضرا، طاس افلاک، چرخ مینا، رواق زبرجد، چرخ گردان برای مثال چنین است آیین چرخ روان / توانا به هر کار و ما ناتوان (فردوسی - ۸/۳۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ وَ دَ)
چرک شدن. چرکین شدن. پیدا شدن چرک در تن یا جامه و امثال آن. کثافت گرفتن. شوخگن شدن. رجوع به چرک و چرک شدن شود، ستردن چرک از تن. چرک کردن. شوخ گرفتن. پاک کردن تن از شوخ و چرک. رجوع به چرک و چرک کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ رفتن
تصویر فراخ رفتن
با شتاب رفتن به عجله رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم رفتن
تصویر گرم رفتن
تند رفتن تیز شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
خارج شدن آب اززمین زراعیت وجریان یافتن آن درجایی که مورداستفاده نباشد، هدررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
پیش رفتن، تعجب کردن وا رفتن، گریختن دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ رفتن
تصویر فراخ رفتن
((~. رَ تَ))
با شتاب رفتن، به عجله رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرخ گرفتن
تصویر نرخ گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
گران بها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
غرقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
Indulge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se livrer, enfoncer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
甘やかす , へこませる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
şımartmak, çökertmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
বিলাসিতা করা , গর্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
kujitosa, kupinda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
หลงระเริง , บุ๋ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
לפנק , שקע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
عیش کرنا , گڈمڈ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
沉溺 , 凹陷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
indulgere, ammaccare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
빠지다 , 움푹 들어가다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
memanjakan, penyok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
लिप्त होना , धक्के से नुकसान पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
zich overgeven, deuken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
consentir, abollar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
oddać się, wgniecenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
sich hingeben, eindrücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
потворствовать , вмятина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se entregar, amolgar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
впадати в розкіш , вмятина
دیکشنری فارسی به اوکراینی